اولین ماری که گرفتم

در ادامه یاد داشت خاطرات- که البته چند وقتی هم فاصله افتاد- گفتم بد نیست خاطره ی اولین ماری رو که گرفتم براتون ثبت کنم .

فکر می کنم سال 83 بود . بعد از حادثه ی وحشتناک و غم انگیز حادثه قطار

مراسمی بود در آرامگاه خیام – شاید بزرگداشت خیام یا چیز دیگه ای- درست یادم نیست .

خانم اون گل برای همه است

سلام

دیشب با خانواده پیاده می رفتیم فرهنگسرای سیمرغ

برای دیدن نمایشگاه نقاشی کودک

در مسیر یه چیزی دیدیم که خیلی ناراحتمون کرد.

سازمان پارکها بانصب یه سری گلدون سنگی بزرگ ، گلهای مینای خیلی قشنگی کاشته

ما بادیدن اولین گلدون خیلی خوشمون اومد .

اما هنوز به گلدون سوم نرسیده بودیم که یه خانم محترم رو دیدم که داشت یکی از گلها رو از ریشه در میاورد.

با دیدن ما گل رو به سرعت از تو خاک در آورد و راه افتاد .

من بهش گفتم خانم اگه هر کس بخواد یه گل رو در بیاره که خاک گلدونا هم نمی مونه

در برگشت دیدیم که جای چن گل دیگه هم خالیه

یکی دو تا شاخه گل هم که شکسته بود رو زمین افتاده

...

یا مولا دلم تنگ اومده

سلام

بعضی وقتا هیچ حرفی برای گفتن نداری .

بعضی وقتا حرف برای گفتن زیاد داری اما نمی دونی کدومو بگی و چطوری ؟

بعضی وقتا هم حرف دلتو از زبون کسی می شنوی و یا می خونی ؛ که این جور وقتا این حرف مثل یه جرقه تو محیط پر از نشت گاز تودلت آتیش می گیره . مطلبی که اینجا آوردم از این دست حرفاست !!!

میلاد امام رضا (ع) مبارک

ساقی امشب راحت جان می دهد

هر چه خواهی از کرم آن می دهد

گردش چرخ فلک بر کام ماست

حاجتت شاه خراسان می دهد

این هم از استحکام بعضی ماشین ها

سلام

در یک تصادف خودرو در جاده فیروزه یک خودرو سواری رو دیدم که نه تنها سقف ، کاپوت، سپر و ... کنده شده بود ماشین هم از هم پاره شده بود .

خوشبختانه راننده زنده مانده بود.

خبر حادثه در وب سایت سازمان آتش نشانی نیشابور