کیش مهر

برگ هایی در آغوش باد

کیش مهر

برگ هایی در آغوش باد

صبح به خیر زندگی

سلام

دیشب عجب شبی بود !!؟

حدود ساعت 4:5 دقیقه بعد از ظهر توخونه داشتم استراحت می کردم که با یک صدای وحشتناک از خواب پریدم .


ادامه مطلب ...

وقتی حرفی برای گفتن ندارم ولی هستم

شعر " مزمور بهار" از شاعر "شفیعی کدکنی (م.سرشک)" 


بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا

ای بهار ژرف
به دیگر روز ودیگر سال
تو می آیی و
باران در رکابت
مژده ی دیدار و
بیداری
تو می آیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخند جوانه ها
که می رویند از تنواره ی پیران
تو می آیی و در باران رگباران
صدای گام نرمانرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو می خندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری
خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایق ها و عاشق ها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهی دید

بیا که خاک رهت لاله‌زار خواهد شد


سلام

در صبح این جمعه مثل هر جمعه ی دیگه بادل غمگین , این ابیات از استاد ابتهاج (ه ا سایه) آرامش دلم شد.

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید

ادامه مطلب ...